برگزاري نشست جلسه نقد و بررسي باغ آلبالو در گروه روسي
برگزاری نشست جلسه نقد و بررسی باغ آلبالو در گروه روسی
نشست علمی-پژوهشی «نقد و بررسی نمایشنامه «باغ آلبالو»، اثر جاودانه آنتون چخوف» به همت گروه زبان و ادبیات روسی دانشگاه علامه طباطبائی و با همکاری" انجمن ایرانی زبان و ادبیات روسی"، روز دوشنبه مورخ 29/8/1396 از ساعت 8:30 الی 10 در محل سالن مطهری دانشکده ادبیات و زبانهای خارجی دانشگاه علامه طباطبائی برگزار شد. در این نشست که با استقبال خوبی از سوی دانشجویان همراه بود، سرکار خانم دکتر مهناز نوروزی، استادیار محترم گروه زبان و ادبیات روسی دانشگاه علامه طباطبائی به عنوان مدیر نشست و جناب آقای دکتر جاناله کریمی مطهر، استاد محترم دانشگاه تهران و رئیس "انجمن ایرانی زبان و ادبیات روسی" و سرکار خانم دکتر مرضیه یحییپور، استاد محترم دانشگاه تهران و سردبیر نشریه روسی و علمی-پژوهشی "پژوهشنامه زبان و ادبیات روسی" به عنوان سخنرانان اصلی و همچنین سرکار خانم دکتر مهنوش اسکندری، مدیر محترم گروه زبان و ادبیات روسی دانشگاه علامه طباطبائی حضور داشتند. گفتنی است که دانشجویان گروه روسی دانشگاه علامه طباطبائی در دو هفته منتهی به روز برگزاری نشست به تماشای این نمایشنامه نشسته بودند تا هر چه بهتر بتوانند اثر را درک کرده و با شیوه نقد و بررسی آن آشنا شوند.
در ابتدای جلسه مدیر نشست به سخنرانان، استادان و دانشجویان حاضر در جلسه خوشآمد گفت و بعد از توضیح مختصر در خصوص اینکه سخنرانان دعوت شده از استادان طراز اول ادبیات روسی و محققان برجسته بهویژه در زمینه آثار چخوف هستند و نمایشنامه «باغ آلبالو» هم سالها پیش به همت ایشان از زبان روسی به فارسی برگردانده شده است، رشته کلام را به دست ایشان سپرد.
اولین سخنران این نشست، جناب آقای دکتر کریمی مطهر، به تاریخچه نمایشنامهنویسی در روسیه و ویژگیهای برجسته این نوع ادبی، نمایشنامهنویسان روس و آثارشان پرداخته و در ضمن، اشارهای مختصر به هنر نویسندگی آنتون چخوف و نمایشنامه «باغ آلبالو» داشتند. ایشان در سخنان خود بیان داشتند که تئاتر حرفهای روسیه به شکل امروزی آن تا قبل از قرن هفدهم وجود نداشته و در دوران حکومت تزار آلکسی میخائیلوویچ، پدر پتر کبیر، در اواسط قرن هفدهم پایهگذاری شده است. سپس در قرن هجدهم گسترش پیدا کرده و در اواخر این قرن، روسها اولین نمایشنامههای خود را بههمت دنیس فانویزین و در دورهای که مکتب کلاسیسیم در ادبیات حاکم بود، نگاشتند. بعد از آن، در قرن نوزدهم این شاعران و داستاننویسان بودند که فرهنگ روسیه را در جهان به شهرت رساندند، شاعرانی چون پوشکین و لرمانتف و یا نویسندگانی مانند گوگول و تورگنف که نمایشنامه هم نوشتهاند: کمدی منظوم «امان از عقل» نوشته آلکساندر گربیابدوف؛ کمدی «بازرس» نوشته نیکلای گوگول یا «تراژدیهای کوچک» اثر پوشکین از نمونههای برجسته نمایشنامهنویسی در تاریخ ادبیات روسیه در اوایل قرن نوزدهم بهشمار میروند. ایشان در ادامه صحبتهای خود از آلکساندر آستروفسکی سخن گفتند. آلکساندر آستروفسکی، بزرگترین و مشهورترین نمایشنامهنویس قرن نوزدهم بود. او در حدود چهل سال بزرگترین نمایشنامهنویس روس بود و بهحق او را پدر نمایشنامهنویسی یا تئاتر روسیه میدانند. آستروفسکی طی حدود چهل سال فعالیت در زمینه نمایشنامهنویسی حدود پنجاه اثر را به رشته تحریر درآورده است. البته شایان توجه است که آستروفسکی در ایران چندان شناختهشده نیست. در قرن نوزدهم مکتب رئالیسم با آستروفسکی به نمایشنامهنویسی روسی راه پیدا کرد. مالی تئاتر که قدیمیترین تئاتر مسکو است به نام خانه آستروفسکی (Дом Островского) معروف است. از نوآوریهای آستروفسکی در نمایشنامهنویسی این بوده است که نمایشنامه را به زندگی، مسائل اجتماعی، معیشتی و زندگی روزمره مردم نزدیک کرد. او با خلق شخصیتهای ساده و معمولی توانست زندگی را به روی صحنه بیاورد.
رئیس انجمن ایرانی زبان و ادبیات روسی در تکمیل سخنان خویش درباره تحول تئاتر روسیه افزودند: در اواخر قرن نوزدهم اینگونه احساس میشد که تئاتر نیازمند تغییر و تحول است. در این دوره از تاریخ، شکل زندگی انسانها تغییر کرده بود، زندگی نوین و ماشینی شده بود و علم بهسرعت رشد میکرد. نه فقط در روسیه، بلکه در سراسر جهان، دیگر زمان آن رسیده بود تا تغییری در تئاتر کلاسیک ایجاد شود. تئاتر سنتی و کلاسیک قدیمی دیگر پاسخگوی نیاز زمانه و جامعه نبود و تغییر و تحولی اساسی را میطلبید. در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، بود که آنتون چخوف که تا پیش از این در روسیه بهعنوان داستاننویس شهرت داشت، در سالهای پایانی عمر خود با نگارش چندین نمایشنامه از جمله «مرغ دریایی»، «دایی وانیا»، «سه خواهر» و «باغ آلبالو» بر شهرت خود افزود.
دکتر کریمی مطهر در خصوص ویژگیهای نمایشنامهنویسی چخوف اینگونه توضیح دادند که «چخوف یک نویسنده رئالیست بود و معتقد بود که زندگی را باید به روی صحنه برد. زمانی که اولین نمایشنامهاش («چایکا») در اولین اجرا در سال 1896 شکست خورد، چخوف عنوان کرد که همه معمولا انتظار دارند که حتما در نمایشنامه یک قهرمان مرد و یک قهرمان زن باشد و حوادثی اتفاق بیافتد که به درد صحنه بخورد. او میگوید در زندگی اینگونه نیست که مردم مدام تیراندازی کنند یا هر روز یکی خود را دار بزند. ما باید زندگی را همانگونه که هست، نشان دهیم. به نظر او در زندگی مردم میآیند و میروند، غذا میخورند و حرفهای روزمره و گاه احمقانه میزنند. در نمایشنامه هم باید اینگونه باشد. اما منتقدان آثار چخوف میگفتند که «او قوانین صحنه را به رسمیت نمیشناسد یا اطلاعی از آنها ندارد و در روی صحنه برای ما رمان یا داستان میخواند. چیزهایی که میگوید بیشتر به درد رمان یا داستان میخورد». برای نمونه، بارها شاهدیم که صحبتهای قهرمانان ارتباطی با هم ندارد. مثلا کسی وقت نهار، با حرارت و تبوتاب درباره موضوعی احساساتی حرف میزند و بغلدستی او یکباره میگوید: «توجه کردی غذایی که دیروز خورده بودیم بو میداد.»
در ادامه، استاد محترم دانشگاه تهران با بیان اینکه مقایسهای در نمایشنامههای چخوف و آستروفسکی انجام دادهاند، اظهار داشتند: اگر نمایشنامههای آستروفسکی و چخوف را مقایسه کنیم، میبینیم که هر دو نویسنده کوشیدهاند مسائل ساده زندگی روزمره را روی صحنه بیاورند، با این تفاوت که در تئاتر آستروفسکی، نگاه اصلی به حوادث و رخدادهاست و جزئیات معیشتی و مسائل ساده روزمره، درحقیقت زمینهای برای ورود به یک حادثه هستند. در مقابل در آثار چخوف، مسائل ساده و روزمره زندگی، خود اساس نمایشنامهاند و اگر حادثهای هم رخ میدهد خارج از صحنه است. اجرای نمایشنامههای چخوف برای کارگردانها و هنرپیشهها کار دشواری بود و آنها نمیتوانستند آنچه مدنظر چخوف بود، سر صحنه نشان دهند. دو سال بعد از شکست نمایشنامه «چایکا» در سنپتربورگ، دو کارگردان مشهور به نامهای استانیسلافسکی و نمیروویچ دانچنکو نامههای زیادی به چخوف نوشتند و اعلام کردند که میتوانند نمایشنامههای چخوف را آنطور که او میخواهد، روی صحنه ببرند. آن دو بالاخره موافقت چخوف را گرفتند و البته در کار خود موفق هم شدند. درواقع نمایشنامههای چخوف، اساس آموزهها و سیستم معروف استانیسلافسکی در تئاتر را تشکیل دادند. استانیسلافسکی خود نمایشنامهنویس و هنرپیشه بود، ولی تئوریهایش در تئاتر را با نمایشنامههای چخوف مطرح کرد. در ادامه، دکتر کریمی مطهر با توضیح مختصری درباره تئوریهای سیستم استانیسلافسکی و ارتباط آن با نمایشنامههای چخوف به سخنان خود پایان دادند.
دومین سخنران نشست، سرکار خانم دکتر یحییپور، بهطور مفصل درباره "باغ آلبالو" و قهرمانان آن صحبت کردند و به نقد و بررسی آنها پرداختند. ایشان در آغاز سخنان خود کمی درباره زندگی و ویژگیهای نثر چخوف سخن گفتند و به این مهم اشاره کردند که "باغ آلبالو"، برخلاف آنکه در ظاهر اثری ساده مینماید، نکات فراوان و جزئیات بسیاری دارد. اثر لحظههای سادهای در زندگی را نشان میدهد و حادثه خاصی در آن اتفاق نمیافتد. اما چرا هنوز هم از نمایشنامهای که بیش از یک قرن پیش نوشته شده است، نه فقط در روسیه که در دیگر کشورهای جهان هم صحبت میشود و این همه علاقمند دارد. در این نمایشنامه، باغ که در مرکز اثر قرار دارد و سمبل روسیه است و همچنین، شخصیتهای اثر هر کدام برای خود جای بحث دارند. چخوف نویسندهای رئالیست است و آنچه را در واقعیت وجود دارد و تأثرات خود از زندگی را در آثار خود بهتصویر میکشد. نمایشنامه «باغ آلبالو» در دورهای از تاریخ روسیه نوشته شده است که در آن کشور از یک دوره ورشکستگی اشرافی به روسیه بورژوآزی تبدیل میشود. این جریان را در شخصیتهای «باغ آلبالو» هم میبینیم. برخی از آنها جزو اشرافهای ورشکسته هستند و برخی دیگر هم به مال و ثروت رسیدهاند. چخوف در سال 1901 در نامههایش درباره فکر اولیه این اثر نوشته است و اینکه بنای این نمایشنامه، کمدی است. خود نویسنده هم در ابتدای اثر به این موضوع اشاره دارد و همچنین، بیان میدارد این اثر را هنگام ابتلا به سل و درحالیکه بهشدت بیمار است، نوشته است.
در ادامه، استاد محترم دانشگاه تهران، درباره موضوع اثر سخن گفتند. موضوع اصلی این اثر حراج یک باغ و فروش آن است که همه ریشه در برداشتهای آنتون چخوف از اطراف خود دارد و درواقع، تأثرات شخصی اوست. ورشکستگی پدرش و فروش ملک پدری در تاگانروگ یا فروش داچاها (ویلاها)ی دوستانی که تابستانها نزد ایشان میرفته است. ایشان در ادامه افزودند: "باغ آلبالو" معروف است به باغ بیعرضهها و دستوپاچلفتیها (недотёпа). بهراستی قهرمانان باغ چرا اینقدر دستوپاچلفتی و بیعرضه هستند. علت آن چیست؟ آیا شما در «باغ آلبالو» آدمهای خوشبخت و موفق میبینید؟ هیچیک از شخصیتهای «باغ آلبالو» که تعداد آنها هم کم نیست، موفق و خوشبخت نیستند. این مطلب نه تنها در صحبتهای خود شخصیتها، بلکه در صحبتهای دیگر شخصیتها درباره آنها هم انعکاس یافته است. هیچکدام از شخصیتها نتوانستهاند زندگی خود را آنطور که باید، بسازند و به همین دلیل، این نمایشنامه به نمایشنامه دستوپاچلفتیها معروف شده است.
در ادامه، سردبیر نشریه روسی و علمی-پژوهشی "پژوهشنامه زبان و ادبیات روسی" از ویژگیهای مختلف شخصیتها و دیدگاه چخوف نسبت به آنها سخن گفتند و اینکه در «باغ آلبالو» سه شعار اصلی وجود دارد: کار، آزادی و امید. همه این شعارها به تناسب در رفتار و سخنان شخصیتها به چشم میخورند. یکی از ویژگیهای بارز شخصیتها تضادی است که در آنها شاهدیم. بهترین شعارها یعنی کار، آزادی و امید در سخنان کسانی آورده شدهاند که خودشان انسانهای موفقی در زندگی نیستند. پس این باغ، باغ دستوپاچلفتیها و بیعرضههاست. کشمکش اصلی (главный конфликт) در نمایشنامه «باغ آلبالو» کشمکش اخلاقی و اجتماعی است. اما ایده اصلی این باغ چیست؟ همه این شخصیتها دوست دارند تا زندگی خود را به شکل بهتری دربیاورند. باغ سمبل روسیه است، سمبل وطن و آنها باید وطن خود را به بهترین شکل بسازند.
در ادامه، دکتر یحییپور به این نکته جالب اشاره کردند که چخوف هنگام نگارش این اثر بیمار است. او پزشک است و میداند که فرصت چندانی ندارد، اما باز هم از امید سخن میگوید. او به نسل جوان امید بسته است و بهترکردن زندگی را از نسل جوان میطلبد. اما آنیا و ترافیموف که نمایندگان نسل جوان در این اثر هستند، بیشتر شعار میدهند تا اینکه عمل کنند و شخصیتهایی جدی نیستند. ایشان با بیان این مطلب که چخوف شعارهای کار، آزادی و امید را از جوانان میطلبد و نسل جوان مانند زمین شخمزده است که باید در آن بذر پاشید تا پرورش یابند، به سخنان خود پایان دادند. در پایان این نشست، سخنرانان به پرسشهای دانشجویان و حاضران پاسخ گفتند. این نشست در ساعت ده صبح با اهداء تقدیرنامه به سخنرانان محترم و تشویق حاضران در سالن به پایان رسید.
نظر شما :