میرجلالالدین کزازی در «زن در ادبیات، از نماد تا واقعیت»:
استاد زبان و ادبیات دانشگاه علامهطباطبائی در همایش «زن در ادبیات، از نماد تا واقعیت» گفت: اگر زنان کشور ما از چهره راستین زن در ایران باستان آگاهی داشتند به ایرانی بودن خود در دنیا افتخار میکردند و اگر جهانیان با چهره راستین زن ایرانی آشنا بشوند، این چهره را نمونه ناب و برترین نگاه به زن خواهند دانست و میکوشند تا به آن چهره دست یابند.
همایش «زن در ادبیات، از نماد تا واقعیت» شنبه، ۱۳ آبان ماه به همت «گروه مترجمی زبان فرانسه» در دانشکده ادبیات و زبانهای خارجی دانشگاه علامه طباطبائی برگزار شد.
در نشست صبح این همایش، حجتالاسلام محمدجواد رودگر، رئیس پژوهشکده دینپژوهی و پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، دکتر میرجلالالدین کزازی، استاد دانشگاه علامه طباطبائی و دکتر فاطمه سادات طباطبائی، مدیرگروه عرفان اسلامی پژوهشکده امام خمینی به سخنرانی پرداختند.
موضوع سخنرانی میرجلالالدین کزازی، استاد زبان و ادبیات دانشگاه علامهطباطبائی و چهره ماندگار فرهنگ و ادب ایران در پنجمین همایش چهرههای ماندگار «چهره راستین زن در فرهنگ و ادب ایران» بود.
این شاهنامهپژوه ضمن اشاره به لطافت و ظرافت زنان گفت: من امروز میخواهم به زمینه دیگری به غیر از دلآرایی و لطافت در شناخت «زن» بپردازم هرچند آن ویژگیها خصوصیات برین زنان است.
وی با اعتقاد به اینکه زن با ویژگی زیباییاش به یاد میآید اظهار کرد: من گاهی با دختران فرهیخته و دانشآموخته که پرسمانشان مانند بسیاری دیگر از دختران ایران و جهان «زن» است به چالش و چند و چون می پردازم، آنان معتقدند زن والاییها و زیباییهای دیگری هم دارد؛ گویی نظر من این است که زن صرفا به زیبایی شناخته میشود و زیباییاش تنها چیزی است که او دارد اما چنین نیست، من میگویم «برترین ویژگی» در زن زیبایی است.
کزازی در ادامه گفت: سخن در این است که هر پدیدهای در گیتی چه جاندار چه بیجان میتواند ویژگی بنیادی داشته باشد که ما آن را بیشتر با آن ویژگی میشناسیم، اگر کسی از من بپرسد این ویژگی سرشتین ساختاری و بنیادین در زن کدام است بیدرنگ خواهم گفت «زیبایی».
استاد زبان و ادبیات دانشگاه علامهطباطبائی تاکید کرد: من در سخنانم نمیخواهم به زمینه «زیبایی زن» بپردازم و از بُعد زیباشناسانه درباره زن سخن بگویم و میخواهم درباره ویژگیهای دیگر «زن» در پهنه تاریخ، فرهنگ و ادب ایران و به سخنی دیگر درباره «زن در ایران کهن» سخن بگویم.
این استاد نامدار در «بهرهگیری از واژههای پارسی سره» در ادامه گفت: به آواز بلند میگویم بیهیچ گمان، دودلی و درنگ، در میان فرهنگها و منشهایی که من میشناسم هرگز نمیتوانیم چهرهای درخشان از زن را بدان سان که در فرهنگ ایرانی دارد بیابیم؛ اگر زنان ایرانی با دانش و آگاهانه نه با تنگبینی و پیشداوری با چهره زن در ایران آشنا باشند سر بر خواهند افراخت و خواهند نازید که ایرانی هستند.
وی افزود: اگر جهانیان با چهره راستین زن ایرانی آشنا بشوند، این چهره را نمونه ناب و برترین زن خواهند دانست و میکوشند که همانگونه باشند که زن ایرانی است و فریفته این خیزابههای بیهوده زنسالارانه نخواهند شد.
عضو هیئتامنای بنیاد فردوسی نگاه برابر داشتن به زن را مثبت دانست و گفت: اگر زنسالاری در پی این باشد که زن و مرد چونان انسان و شهروند، همتراز و همساز برابر باشند این دیدگاه و خیزش بسیار خجسته است اما اگر بخواهیم زن را به شیوه گزاف که در دیدگاههای زنسالارانه فرنگی دیده میشود به مرد دگرگون کنیم بر زن ستم روا داشتهایم، به همان سان که اگر بخواهیم مرد را به زن دیگر کنیم مرد را از آنچه هست پیراستهایم.
کزازی در ادامه در مورد زنانی که به کارهایی با شمایل مردانه مشغول میشوند، گفت: من بر آنم که زنی که کشتی کج میگیرد یا راننده کامیون میشود، زن نیست بلکه هیولاست، چرا چنین میکند چون میخواهد با مرد برابر شود پس خود را فرو میکاهد و پایگاه بلند زنانه خویش را فرود میآورد، زن اگر مانکن باشد بهتر است تا اینکه کانکن(کارگر معدن) باشد چراکه مانکنی به زیبایی زن نزدیکتر است.
برتری زن نسبت به مرد در فرهنگ ایران
عضو هیئت علمی دانشکده ادبیات و زبانهای خارجی به لزوم بررسی اسطورهها برای فهم رویکرد مردم یک سرزمین پرداخت و گفت: از دورترین روزگاران به این موضوع میپردازم، آنچه هزاران سال مردمی اندیشیدهاند و زیستهاند در اسطوره بازتاب مییابد، هنگامی که شما میخواهید مردمی را به ژرفی و روشنی بشناسید به ناچار باید اسطورههای آن مردم را بکاوید چون هر پدیدهای در تاریخ وقت آن را نمییابد که به نماد اسطورهای دگرگون شود بلکه اسطوره چکیده زندگی مردمان است.
وی افزود: آنچه که از رویه لغزان تاریخ فرو میلغزد از کارمایه روانی بسیار نیرومند برخوردار است و از خودآگاهی که تاریخ ما را میسازد به ناخودآگاهی و جهان تاریخ میرسد و نهادینهترین، اثربخشترین پدیدههای تاریخی را پیش ما میگذارد؛ در نتیجه ما باید اسطوره را بشناسیم تا فرهنگها را بشناسیم.
میرجلالالدین کزازی در ادامه گفت: در سامانههای فراگیر اسطورهای به ناچار ما به بخشی باز میخوریم که در آن از پیدایی انسان و جهان سخن میگوید، بازگفتهای آفرینش در این سامانهها یکسان نیست، من به بازگفت آفرینش انسان در این بخش از اسطورههای ایرانی میپردازم.
وی با اشاره نام نخستین نمونه انسان در جهانشناسی اساطیری مزدیسنا و نخستین شاه در شاهنامه که کیومرث است، گفت: «کیومرث در زبان اوستایی از دو جز گَیو (به معنی زندگانی) و مَرَتَن (به معنی میرنده یا فناپذیر) تشکیل یافتهاست. نخستین آفریده از این دید همان است که ما در پارسی آن را کیومرث مینامیم. کیومرث نامی است که در بن و ریشه به معنی جان یا زنده است. ریخت دیگر این واژه تاریخی «زیست» یا زیستن است؛ هنوز کردان و لران جان را گیان میگویند، ریخته باستانی در این زبانها باقی مانده است.
مرد در بن به معنی کسی است که میمیرد، کیومرث جانی است که گرفتار زندان تنگ شده است؛ جان نمیمیرد تنی که کالبد جان است میمیرد، بسیار کسان میانگارند که کیومرث نخستین مرد است اما چنین نیست این لغزشی است آشکار؛ اگر ما مرد را در معنای کهن آن انسان بدانیم.
در سرودههای پیشین پارسی، مرد به معنی انسان است اما اگر مرد را گونه نرینه انسان بدانیم کیومرث مرد نیست. در نمادشناسی ایرانی کیومرث نشانهای است رازناک از گوهر مردمی، چیستی انسان، انسانی که ویژگیهای جداساز گوناگون را نیافته است، نماد گوهر آدمی است.
نیروهای اهریمنی، کیومرث را میکشند و زیستمایه کیومرث بر خاک میریزد و از آن گیاهی سپند به نام ریواس میروید، یکی از سه آتشکده بزرگ ایران در روزگار ساسانی «ریوند» در خراسان بوده است، نام این آتشکده از این گیاه نامیده شده است.
آتشکده کشاورزان بوده است اما اگر بخواهیم به این پرسش پاسخ دهیم که چرا نام این آتشکده از ریواس گرفته شده است. پاسخ باید این باشد که ریخت و پیکره این گیاه نمادینگی این گیاه را بیش میسزیده است. ریواس ساقهای دارد خدنگ و راست و بعد به دو شاخه تقسیم میشود. از زیستپایه کیومرث ریواس به وجود آمده است.
آن تنه کیومرث است و آن دو شاخه زن است با نام مهلا و مهلیامن، این دو شاخه با هم میرویند به پاس دیگری، زن به پاس مرد آفریده میشود. خدا زن را میآفریند تا مرد تنها نماند و بیتاب نشود.»
وی گفت: در اسطوره آفرینش به بازگفت ایرانی به خوبی میبینیم که زن و مرد برابر و هم طرازند و آن گوهر که کیومرث است آن دو گونه زن را پدید میآورند؛ این نمونهای است درخشان و بیمانند که نمونه دیگر من در اسطوره آفرینش جهان تاکنون نیافتهام.
این شاهنامهپژوه در ادامه به بانوی دریاسالار ایرانی «آرتمیس» اشاره کرد و گفت: تاریخ نگاران یونانی نوشتهاند که دریاسالار ایرانیان در دوره هخامنشیان بانویی بوده است که نام او آرتمیس بوده است؛ دریاسالار بودن صدها بار دشوارتر از سپهسالار بودن است چرا که ایران پیوندی با دریا ندارد و هرکسی نمیتوانسته است رهبر باشد و کسی که فرمانده سپاه دریایی ایران میشود باید کاردان و بسیاردان باشد، در آن روزگار کسی را نمییافتهاند که همپایه چنین بانویی باشد.
وی درباره نقاشیهای که منسوب به «آرتمیس» است گفت: در حالی که در همان هنگام دریاسالار است نگارههایی هم از او پا برجاست، نمیخواهم بگویم که پایور است شاید برساخته است ولی بسیار زیباست؛ در تاریخ کدام کشور جهان بانویی را مییابید که دریاسالار باشد، نمیخواهم از بانوانی یاد کنم که به بلندترین پایگاه در ایران ساسانی دست یافتهاند؛ امروز در انگلیس بدان مینازند که چند شهربانوی زن مثل «ویکتوریا» داشتهاند.
میرجلالالدین کزازی در ادامه به شاهنامه فردوسی اشاره کرد و گفت: به این دو نمونه بسنده میکنم و میجهم به روزگاران نزدیکتر به شاهنامه که نامه فرهنگ و منش ایرانی است و ساختار پیامشناسی آن اسطورهای است زیرا افسانههای ایرانی در شاهنامه آمده است حتی در بخش تاریخی شاهنامه نمادهای اسطورهای را میتوان دید.
وی با اشاره به شخصیت «سیندخت» در شاهنامه گفت: ما در شاهنامه با زنانی روبهرو هستیم که از دید من در جهان بیهمتا هستند؛ در داستان زال و رودابه زنی است به نام «سیندخت» که به معنی دختر خورشید است و در شاهنامه به جای واژه سیندخت از خورشید بهره برده شده است؛ هنگامی که اسفندیار رستم را در آستانه مرگ افکنده است، سیندخت بود که بر زخمهای رستم و رخش مرحم نهاد و رستم و رخش را از مرگ رها کرد.
در سیندخت خورشیدخویی بر خورشیدرویی افزوده میشود. سیندخت نمونه برترین زن ایرانی است که در این روزگار در کدبانوی ایرانی میبینیم، خانواده ایرانی را کدبانوی ایرانی پیش میبرد.
این شاهنامهپژوه در ادامه با اشاره به داستان زال و رودابه گفت: سیندخت گرهای آن چنان کور را میگشاید که مردان زمان او در میمانند؛ پیوند زال با رودابه که همگان این پیوند را اهریمنی میدانستند با این برهان که تبار رودابه به ضحاک مار دوش میرسد، گشودن این گره کاری است بسیار دشوار که میتوان گفت کاری ناشدنی است اما سیندخت با کاردانی این گره را میگشاید.
استاد زبان و ادبیات دانشگاه علامهطباطبائی نمونه دیگر زن ایرانی را «گردآفرید»، پهلوان زن ایرانی و دختر گژدهم دانست و گفت: در قلمرو دیگر که به همان سان درخشان «گردآفرید» است که به قدری شگفتی میآفریند که نازشگاه و تازشگاه مردان است در نبرد است و چندی سهراب را به بازی میگیرد و در برابرش میایستد، سهرابی که از دودمان پهلوانی ایران است.
میرجلالالدین کزازی گفت: دو دودمان، پهلوانان ایرانی را پدید آوردهاند یکی دودمان گرشاسبیان که رستم بدان برمیگردد و دیگری دودمان گودرزیان است، هژیر به نبرد با سهراب پسر رستم از دودمان گرشاسبیان میتازد، در زمانی کمتر از اینکه چشم برهم زند یا بوی از بینی به مغز برسد شکست میخورد و این کار نمایان، پهلوانی دیگر پهلوانان دژسپید را در تعجب فرو میبرد که هماورد سهراب نیستند چرا که هیچ مردی توان مبارزه با او را نداشت.
وی به نقش «گردآفرید» در این ماجرا اشاره کرد و بیان کرد: گردآفرید در این ماجرا گفت «ننگ بر ما من به میدان میروم»، دوشیزهای دلاور به میدان رفت، با سهراب رزم کرد و به دست او گرفتار شد ولی توانست خود را با تدبیر از دست سهراب برهاند؛ نمیخواهم بگویم که گردآفرید مردوش بود اما زنی دلاور بود که اگر مرد را نماد سلحشوری بدانیم میتوان این ویژگی را برای او به کار برد.
میرجلالالدین کزازی، استاد زبان و ادبیات دانشگاه علامهطباطبائی و چهره ماندگار فرهنگ و ادب ایران در پایان گفت: امیدم آن است آنچه گفته شد دری به سوی زنان بگشاید که بدانند اگر میخواهند زن برتر و نمونه بشوند باید با فرهنگ ایرانی بمانند.
نظر شما :